کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

مسافرت کوتاه سه نفری

ما روز جمعه ٢٠ بهمن ماه به قصد سفر از خونه به راه افتادیم و کسرا هم خیلی خوشحال بود که ما به خونه آرین و سروش میریم . وقتی خونه خاله جمیله رسیدیم خاله پروین هم از کرج زودتر از ما رسیده بودن کسرا با استقبال خیلی گرم روبرو شد با ورود کسرا همه ما را فراموش کردند و همش با اون صحبت میکردن وسر به سرش میذاشتن، کسرا هم که تو جواب دادن کم نمیاورد و کلی سرگرمشون کرده بود با آمدن آرین به خونه خاله جون، کسرا بیشتر شارژ شد و یک همبازی خوبی پیدا کرد.البته با هم دعوا هم میکردن کسرا باریموت کنترل محکم به سر آرین زده بود آرین هم با کنترلتو سر کسرا زده بود و اشک اونو در آورده بود بابای کسرا تو خونه بوده و جریان را دیده بود و کسرا معترض...
23 بهمن 1391

مسافرت کوتاه سه نفری

ما روز جمعه ٢٠ بهمن ماه به قصد سفر از خونه به راه افتادیم و کسرا هم خیلی خوشحال بود که ما به خونه آرین و سروش میریم . وقتی خونه خاله جمیله رسیدیم خاله پروین هم از کرج زودتر از ما رسیده بودن کسرا با استقبال خیلی گرم روبرو شد با ورود کسرا همه ما را فراموش کردند و همش با اون صحبت میکردن و سر به سرش میذاشتن، کسرا هم که تو جواب دادن کم نمیاورد و کلی سرگرمشون کرده بود با آمدن آرین به خونه خاله جون، کسرا بیشتر شارژ شد و یک همبازی خوبی پیدا کرد .البته با هم دعوا هم میکردن کسرا با ریموت  کنترل   محکم به سر آرین زده بود آرین هم با کنترل تو سر کسرا زده بود و اشک اونو در آورده بود بابای کسرا ت...
23 بهمن 1391

جشن نامزدی مریم جون

امروز پنجشنبه است و ما برای نامزدی مریم جون به جاجرود رفتیم خیلی گشتیم تا باغ را پیدا کنیم و کسرا تو ماشین خوابش برده بود من جلوی در سالن پیاده شدم و کسرا با باباش اومد و چون خوابالود بود کمی بد خلقی میکرد و دنبال من تو سالن میگشت . پسر داییش آرین هم به دیدنش آمد کسرا هم که چشمش به آرین افتاد خوشحال شد و تا آخر مجلس هم با هم بودند هر چند گاهی هم با هم دعوا میکردن و آخرش به تفاهم میرسیدند با شنیدن آهنگ بالاو پائین میپریدندو شاد بودن نامزدی هم خیلی خوش گذشت بعد شام خوردن کسرا از خستگی میگفت بریم خونمون وقتی هم که پاش توی ماشین رسید هنوز از تو باغ بیرون نیامده بودیم که خوابش برد. فردای اونروز خیلی منتظر آرین شدیم تا به...
8 بهمن 1391

جشن نامزدی مریم جون

امروز پنجشنبه است و ما برای نامزدی مریم جون به جاجرود رفتیم خیلی گشتیم تا باغ را پیدا کنیم و کسرا تو ماشین خوابش برده بود من جلوی در سالن پیاده شدم و کسرا با باباش اومد و چون خوابالود بود کمی بد خلقی میکرد و دنبال من تو سالن میگشت . پسر داییش آرین هم به دیدنش آمد کسرا هم که چشمش به آرین افتاد خوشحال شد و تا آخر مجلس هم با هم بودند هر چند گاهی هم با هم دعوا میکردن و آخرش به تفاهم میرسیدند با شنیدن آهنگ بالاو پائین میپریدندو شاد بودن نامزدی هم خیلی خوش گذشت بعد شام خوردن کسرا از خستگی میگفت بریم خونمون وقتی هم که پاش توی ماشین رسید هنوز از تو باغ بیرون نیامده بودیم که خوابش برد. فردای اونروز خیلی منتظر آرین شد...
6 بهمن 1391

مهمونی رفتن کسرا به خونه مانیسا

روز جمعه 22 دیماه بود که با دائی جون و زن دایی ملیحه به دیدن مانیسا جون رفتیم وارد خونه که شدیم مانیسا جون تازه از خواب بیدار شده بود .منو کسرا به اتاق مانیسا رفتیماتاقش پر از اسباب بازیهای قشنگی بود که از انگلیس آورده بودند. پسرم خیلی دوست داشتبا اونها بازی کنه من منعش کردم و گفتم دست نزن ممکنه خراب شه که آقا مهدی به کسرااز طرف مانیساجون یک مونو ریل که از اونجا آورده بودن هدیه دادو کسرا خیلی خوشحال شدبعد از کمی بازی کردن با مونوریلش سراغ تخت مانیسا رفت که با عروسکها و حیوانات صوتی تزئین شده بود. مانیسا گلی هم که اصلا دوست نداشت که تو تختش بخوابه گریه میکرد تا بلندش کنن و وقتی تو بغل بود آروم بود و همه را نگاه ...
1 بهمن 1391

کسالت پدر و پسر و پایان خوش با مهمون ها

چند روز پیش بابای کسرا یک سرما خوردگی ساده گرفت و پشتسرش کسرا هم مریض شد.البته خدا را شکر کسرا خیلی بندرت مریض میشه و جالب اینکه هر دفعه که باباش مریض میشه حتما کسراهم واگیر میشه و این چندمین باره که دوتایی شون مریض میشن مامان حاجی میگه علت اینکه کسرا بلافاصله مریض میشه به خاطر اینکه هم طبعند شاید اینطور باشه ولی در کل بدن بچه ها از بزرگتر ها ضعیفتره و من هم که تو همون خونه هستم از هیچکدومشون واگیر نمیشم امیدوارم که زودتر خوبشن. دیشب هم دایی جون و زن دایی فاطی و بچه هاش خونمون بودن کسرا خیلی خوشحال بودو با اسباب بازی گلفی که آورده بودن باهاشون کلی بازی کرد و پنجشنبه جمعه خیلی خوبی را گذروند. مخصوصا شب موقع خوابیدن...
1 بهمن 1391

کسالت پدر و پسر و پایان خوش با مهمون ها

چند روز پیش بابای کسرا یک سرما خوردگی ساده گرفت و پشت سرش کسرا هم مریض شد.البته خدا را شکر کسرا خیلی بندرت مریض میشه و جالب اینکه هر دفعه که باباش مریض میشه حتما کسرا هم واگیر میشه و این چندمین باره که دوتایی شون مریض میشن مامان حاجی میگه علت اینکه کسرا بلافاصله مریض میشه به خاطر اینکه هم طبعند شاید اینطور باشه ولی در کل بدن بچه ها از بزرگتر ها ضعیفتره و من هم که تو همون خونه هستم از هیچکدومشون واگیر نمیشم امیدوارم که زودتر خوبشن. دیشب هم دایی جون و  زن دایی فاطی و بچه هاش خونمون بودن کسرا خیلی خوشحال بودو با اسباب بازی گلفی که آورده بودن باهاشون کلی بازی کرد و پنجشنبه جمعه خیلی خوبی را گذروند. ...
30 دی 1391

مهمونی رفتن کسرا به خونه مانیسا

روز جمعه 22 دیماه بود که با دائی جون و زن دایی ملیحه به دیدن مانیسا جون رفتیم وارد خونه که شدیم مانیسا جون تازه از خواب بیدار شده بود .منو کسرا به اتاق مانیسا رفتیم اتاقش پر از اسباب بازیهای قشنگی بود که از انگلیس آورده بودند. پسرم خیلی   دوست داشت با اونها بازی کنه من منعش کردم و گفتم دست نزن ممکنه خراب شه که   آقا مهدی به کسرا از طرف مانیساجون یک مونو ریل که از اونجا آورده بودن هدیه دادو کسرا خیلی خوشحال شدبعد از کمی بازی کردن با مونوریلش سراغ تخت مانیسا رفت که  با عروسکها و حیوانات صوتی تزئین شده بود. مانیسا گلی هم که اصلا دوست نداشت که تو تختش بخوابه گریه میکرد ...
23 دی 1391
1